از در که وارد شد، گفت روز خوبی نداشته و حالش خوب نیست. ناامید | •| #نرگس_صرافیان_طوفان |•
از در که وارد شد، گفت روز خوبی نداشته و حالش خوب نیست. ناامید بود و غمگین بود و اولین کسی که مقابل راهش قرار گرفتهبود، من بودم. دیدم کاری از دستم ساخته نیست، برایش یک فنجان چای ریختم و گذاشتم حرف بزند. ایستاد، نوشید، حرف زد، کمی حالش بهتر شد و رفت. - گاهی لازم نیست کار خاصی کنیم، فقط نقطهی امن و پذیرندهای باشیم که آدمها به آنجا که رسیدند، دلشان به زندگی گرم شود. که با تشویش و اندوه بیایند و با آرامش و لبخند برگردند. همین!