نمیدونم هلیا طبیعیه؟ من دارم های های با داستان آوا اشک میریزم | He1iya

نمیدونم هلیا
طبیعیه؟
من دارم های های با داستان آوا اشک میریزم
شاید چون به طرز غیر قابل باوری قبل اینکه نوتیف چیت چت امشب و ببینم تو خونه داشتم راه میرفتم میگفتم ببین مامان دعا کن فقط پرستاری قبول شم تا بتونم برم آلمان پیش سپهر(یکی از دوستای صمیمیم)
و مامانمم طبق معمول قرآن به دست سرشو تکون داد گفت خدا به دل رنج دیده ی من و تلاشای تو حتما نگاه میکنه و چیزی که میخای میشه
اومدم بخابم رو گوشیم نوتیف چیت چتو دیدم
تایتلشو خوندم دلم هری ریخت هلیا
به اخراش که رسید من از تهه دلم زار میزدم :)
کاش یروز برسم به جایی که میخام و بتونم قصه ی خودم و برات بگم و تعریفش کنی تو چیت چت
حس و حال الانم با چیت چتت که‌نگم
آشوب ، امیدوار ، منتظر ، خوش بین ، مضطرب
لاو یو کلی

-نعنا