2023-04-30 01:09:06
از چشم بسیاری از پلیرها، دراماتیک بودن پدرخوانده سکیرو ابدا به چشم نیومده و اکثرا ممکنه اونو به یک آدم مجنون جاودانگی یا پیر خرفتی که نمیدونه داره چیکار میکنه و از سر اضطراب دست به هرکاری میزنه، و از این قبیل یاد کنند. اما واقعیت چیز دیگه ایه. چیزی که هر انسانی توی وجودش داره، اما برخی اونو تقویت میکنن، برخی کاملا ازش روی برمیگردونن.
نمیخوام راجع به لور جغد (اوول) حرف بزنم. صرفا در همین حد کافیه که بدونید اوول، سکیرو رو از وسط یک قبرستون جنگی برمیداره و اونو به فرزند خواندگی میپذیره. اوول آدم سرسختی بود، یک شینوبی حرفه ای که حتی وقت فکر کردن به چیزهای دیگه ای بجز انجام مسئولیت هایی که بهش محول شده و محافظت از اربابش رو نداشت، چه برسه به "تربیت سالم فرزندخوندش".
اما هر چه که بود و شد، سکیرو زیر نظر و تعلیم اوول، تبدیل به یک شینوبی توانمند و شاید حتی به وساطت اوول، به خدمت محافظت از کوچک ترین فرد خاندان اشرافی قبیله هیراتا - کورو - دراومد. پس تقریبا میشه گفت که اونو مثل یک اسلحه ویژه، بزرگ و شکوفا ساخت.
همچنین، اینکه اینها همه یک نقشه بلندمدت از جانب اوول بوده یا نه نامشخصه، ولی هرچی که بود و طی سپری شدن یک سری وقایع ناگهانی و عجیب و غریب، کل خاندان و قبیله هیراتا با خاک یکسان میشن و سکیرو در حین محافظت از اربابش، جونش رو از دست میده.
نکته کلیدی اینه که همینجاست که کورو چند قطره ای از خون خودش رو به سکیرو اهدا میکنه (چطوری؟؟ نمییییدوونم.. :)) سوالای جالب نپرسین! ) و سکیرو رسما جاودانه میشه.
اوول که گویا فقط یک قدم به اتمام نقشه اش (که جاودانه شدنش) مونده بود، ناگهان با پسرش مواجه میشه...
پسری که فکر میکرد، چیزی بیش تر از یک روبات بی اختیار، بی عقل، باتری تموم کرده و حتی بسیار ضعیف، بیش تر نبود، جلوی چشمش در بالای برج آشینا، استوار... و اکنون دارای قدرت جاودانگی، روبروش ایستاده بود...
_ چی؟؟؟
_ کد شینوبی باید تحت هر شرایطی رعایت بشه... به کورو خیانت کن و از من اطاعت..!
_.... نه..! من نمیتونم...
اوول توسط شمشیری که خودش به او تعلیم داده بود، به زمین میخورد. شاید اگر او هیچ وقت سکیرو را در زمین قبرستان نبرد نمیدید، یا اگر قصد به "کشتن" سکیرو در معبد هیراتا نمیزد، و کلی شاید های دیگه، میتونست چند صباح دیگری رو سپری کنه، اما اینطور پیداست که ما شاهد یک خودکشی غیرغیرغیرمستقیم از ناحیه اوول هستیم.
هرچند که اوول دارای مهارت پدری کردن نبود، ولی سکیرو زندگی خود را به او مدیون بود.
جدای از اینها، این پیر خرفت داستان، فانتزی هم برای خودش، توی فکر و خیالش درست میکرده!!
خب وقتی که شما وارد هیراتای ترکیبی از نود درصد حوادثی که واقعا اتفاق افتاده و ده درصد، مبارزه خیالی اوول و گرگ میشین، میبینین که اونقدر هم بی توجه به سکیرو نبوده. نمیدونم اینو باید جزوی از محبت و توجه حساب کنم یا نه، ولی دلش میخواسته سکیرو روزی اونقدر قوی و ماهر در رزم شینوبی گری بشه، که اوول رو در نبردی مرگبار و افشاگر توانایی های چند ده سال خفته خودش، شکست بده و به هستیش پایان ببخشه...
_ شکست.... بوسیله پسر خودم؟؟؟؟
هاهاها هاهاها... اصلا و ابدا حس بدی نیست... جناب...!!!
شکست توسط پسر خودش، که بطور کلی اساس اوول را در معبدی با آتش های ابدی و سوزان، و حال و هوایی حماسی در هم میشکند، نه تنها برایش معنای بازندگی نداشت، بلکه این بهترین مرگی بود که میتوانست تصورش را هم بکند...
اما واقعیت، جور دیگری رقم میخورد. جوری که شورای درون اوول - یا سکیرو - آن را رقم میزند.
اینجا، بنظر من گرگ اصلی اوول هستش، و سکیرو، بیشتر به یک سگ باوفا و باوقار میمونه، تا یک گرگ...
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر....
فریدون مشیری
ممنون از همراهیتون
@FromSoftware
700 viewsMoein, edited 22:09