یکروز میآیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم یکروز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم شب زندهداری میکنی تا صبح زاری میکنی تو بیقراری میکنی من بیقرارت نیستم پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد گل میدهی، نو میشوی، من در بهارت نیستم - افشين يداللهی 16.3K views20:44