امشب با نور خانوم مفصل حرف زدیم.اینقدر اخیرا مشکلات روحی بزرگ و زیادی برام پیش اومده که توان نفس کشیدن هم ندارم
باختم خودمو گم کردم خودمو
با اینکه هر کلمه ای که می‌گفت اشک میشد روی صورتم و این حقیقت تلخ رو گذاشت جلوم که خیلی به خودم سخت گرفتم با ذهن و جسمم خودم رو شکنجه کردم
استاندارد های اشتباه برای خودم گذاشتم و هر روز بیشتر و بیشتر خورد شدم
وقتشه دوباره از نو بسازم دوباره استاندارد هامو مشخص کنم،خط قرمز هامو درست تعریف کنم.واسه زندگیم تلاش کنم اما خودم رو نابود نکنم خودم رو شکنجه نکنم
یکم با این خودم مهربون تر باشم
می‌خوام از همینجا از بودن نورخانوم تو زندگیم ازش تشکر کنم و بگم که دقیقا مثل اسمی که براش گذاشتم نور میتابونه به مسیرم و بهم راه رو نشون میده،بهم نشون میده الان زخمی ام الان دارم اشتباه میرم الان خسته ام
حضور همچین آدمایی تو زندگیتون نعمته یه نعمت بزرگ و من قدردان نور خانوم هستم:)
مرسی که هستی و نور میتابونی :)
البته باید عذرخواهی کنم که از صفحه چتمون اسکرین شات گرفتم و بدون اینکه ازت بپرسم راضی هستی یا نه گذاشتم تو چنل
به لطف نورخانوم امشب بعد مدت ها لبخند رولبامه و مشکلمو پیدا کردم ..
