که آخر بگذرد این نیز هم زود... چند روز پیش دوستی شکواییه یک | باستان پژوهی
که آخر بگذرد این نیز هم زود...
چند روز پیش دوستی شکواییه یکی از اعضاء مؤسس «جامعۀ باستانشناسی ایران» را برایم فرستاد که نویسنده در آن خبر داده بود: «”جامعۀ باستانشناسی ایران“ به تاریخ پیوست»! ناگاه از فکرم گذشت که یعنی «جامعه» بعد از ده دوازده سال فعالیت هنوز به تاریخ نپیوسته و قائل به تاریخمندی خود نبوده است؟!
اواخر دهۀ 1380 که به ابتکار دولت مهرورزی ماجرای چندپاره کردن تشکیلات سازمان میراث فرهنگی به بهانۀ کاستن از تراکم جمعیت تهران رخ داد، واکنشهایی در میان اهالی میراث فرهنگی و باستانشناسی کشور صورت گرفت. ازجملۀ آنها تأسیس «جامعۀ باستانشناسی ایران» بود. این نگارنده یکی از سه عضو اولیۀ جامعه بود که نقش و سهمی در همفکری و تدوین اساسنامه و شکلگیری آن داشت. البته پیش از اعلام حضور رسمی فعالیت «جامعه» درخواست کردم نامم درج نشود (قصد هم نبود جایی بنویسم ولی پیشترها به مناسبتی در تالار عمومی «جامعه» طرح شد و اخیراً هم همکار گرامی آقای عمران گاراژیان در روایت خود از چگونگی تأسیس جامعه به آن روزها اشاره کردهاند. اگرچه، اسناد و مکاتبات آن روزها هم موجود است).
در یادداشتِ اشارهشده با لحنی تلخکام آمده بود که «”جامعه“ به عنوان تنها نهاد مستقل، آزاد و دمکراتیک در باستانشناسی بعد از دوازده سال به تاریخ پیوست»! خوشحال نشدم. چون من هم یکی از علاقمندان و دوستداران «جامعه» بودم و هستم. در این سالها بارها در دفاع یا نقد جامعه مطالبی نوشتهام و گاهی هم طرف مشورت جامعه بودهام. من موافق این رویکرد جامعه که فعالیت خود را منحصر به فضای مجازی کرده است نبودم. در واقع، نوعی اجتناب از واقعبینی و پرهیز از ارتباطات ملموس اجتماعی در این رویکرد جامعه میدیدم که شرح آن در این مجال نمیگنجد. کوتاه اینکه، در این ده دوازده سال دورادور شاهد بودهام که عزیزانی به جامعه آمده و رفتهاند، اما جامعه همچنان مانده و به عنوان یک نهاد مدنی و تخصصی به کار خود ادامه داده است. جامعه نشان داده که در مواجهه با تغییرات منعطف بوده و در این مدت به رغم تلاطمها تداوم خود را حفظ کرده است.
کارنامۀ جامعه تا همینجا هم درخشان است. در باستانشناسی ما با یک قرن پیشینه که کمابیش کارهای جمعی از این جنس سابقهای نداشت، جامعه توانسته تمرین کار جمعی بدون وابستگیهای دولتی و با عبور از محدودیتهای بعضاً تبعیضآمیز جامعۀ سنّتی را رقم بزند. شش دوره انتخابات برپا کند. دو سه نسل از پژوهشگران را گرد هم جمع کند. مجلۀ علمی-تخصصی خودش را تهیه و منتشر کند. منشور اخلاقی-اجرایی بنویسد. سخنرانی و نشست برگزار کند. در مواقع لزوم اعلام نظر کارشناسی کند و همچون ناظری آگاه، مسؤول، بیدار و بیطرف نسبت به حوادث مهمی که در عرصۀ میراث فرهنگی کشور رخ میداده واکنش نشان دهد. بی هیچ حمایتِ مالی و فقط با اتکاء به کارهای داوطلبانه روی پای خودش بایستد. اینها دستاوردهای کمی نیست. میخواهم بگویم با گذشت زمان تجربیاتی به دست آمده که برای باستانشناسی و جامعۀ میراث فرهنگی ایران مغتنم است. سرمایۀ فکری و اجتماعی و مدنی است. حاصل عمر است و توشۀ راه. تجربۀ زیسته و اندوخته است. صد البته که میبایست این تجربه بازخوانی و بازاندیشی شود و مورد نقادی قرار گیرد؛ البته با متر و معیار مناسب و با واقعبینی، نه با کمالگرایی مفرط یا غرضورزی.
به عنوان یکی از علاقمندان به فعالیتهای «جامعۀ باستانشناسی ایران» آرزو میکنم اعضاء جامعه نظر به حُسن کنند و کنایۀ «به تاریخ پیوستن» جامعه را تعبیر بد نکنند. ما در تاریخ انسان شدهایم.
شهرام زارع
https://t.me/bastanpazhuhi