Get Mystery Box with random crypto!

اعتراف سلام ۲۶سالمه ، من مغازه دارم ی روز داشتم جنسای مغازه | Fard

اعتراف

سلام ۲۶سالمه ، من مغازه دارم ی روز داشتم جنسای مغازه مو میذاشتیم بیرون با داداشم که بار بزنیم ماشین، دیدم دختری که روش کراشم با ی دختر دیگه دارن میان هی ب من نگا میکنن و زیرلبی ی چیزی میگن و میخندن، دختره(کراشم) هی سرشو پایین مینداخت، دوستش بهم اشاره میکرد اونم نیشگون میگرفت از دستش ،منم با ی لبخند مسخره زل زده بودم بهش تو دلم گفتم انگار اینم دلش پیش من گیره الان وقتشهههه، نمیدونم چیشد جوگیر شدم رفتم جلو گفتم سلام خوبین خانم میخواستم چیزی بگم من خیلی وقته بهتون علاقمندم (سرمم پایین بود)میشه شمارمو بگم سیو کنید قصدم جدیه و... اگه قبول کنی که یهو ...
دوستش گفت اقا اول ی نگاه ب خودت بنداز خجالتم خوب چیزیه عوضی... هنگیدم گفتم مگه چیشده محترمانه حرفمو زدم آدمم حسابم نکردن گفتم شاید فکر دیگه کردن ،برگشتم یهو داداشم ب شلوارم اشاره کرد از خنده کبود شده بود نگو زیپم باز بوده شرتم نپوشیده بودم دوست داشتم زمین دهن وا کنه برم توش اونوقت منم خیلی جدی و رسمی حرف میزدم ،آبرو نموند برام ، دیگه هر وقت میبنمش خودمو میزنم ب اون راه که یعنی ندیدمت